Monday, January 27, 2014

بی مهری مهرنامه





در ایام انتخابات ریاست جمهوری یازدهم پس انصراف محمدرضا عارف با وساطت خاتمی و قرارگرفتن اصلاح‌طلبان پشت سر روحانی (که بقول رضا خاتمی از 84 درس گرفته بودند) شیخ دیپلمات تبدیل به کاندیدای اصلاح طلبان شد. هرچند که نه روحانی و نه اصلاح طلبان هیچکدام مایل نبودند در دیگری ادغام شوند. این مسئله در عدم انتخاب عارف به معاونت اولی به خوبی نمایان بود. چه اینکه مشی و مرام عارف اصلاح طلبانه است و روحانی اهل اعتدال و توسعه!

نام روحانی اولین‌بار در مقام یک آلترناتیو سیاسی توسط روزنامه شرق و تیم اولیه‌اش به سردبیری «محمد قوچانی» مطرح شد. عنوان بامسمای «شیخ دیپلمات» را هم همین نشریه بود که برای اولین بار به روحانی اطلاق کرد. در اواخر سال 87 که خاتمی بدلیل حضور موسوی از کاندیداتوری انصراف داد و از اصلاح‌طلبان خواست که پشت سر موسوی قرار بگیرند، قوچانی به همراه جرگه‌ای از کارگزارانی‌ها و اصلاح‌طلبانی (که بعضا تند رو خوانده می‌شدند) با رویکرد مطالبه محوری پشت سر کروبی قرار گرفتند.
در اثنای ماراتن انتخابات 88 بود که در بین فعالان اصلاح‌طلب ازین تیم و شخص قوچانی با انتقاد و کنایه یاد می‌شد. انتقادی که اصلاح‌طلبان به مدیر مسئول مجلات قوچانی یعنی کرباسچی هم وارد می‌دانستند. چراکه ترس از تجربه تلخ انتخابات سوم تیر 84 باعث نگرانی فعالان اصلاح‌طلب شده بود. علی‌ایحال انتخابات برگزار  شد و همه‌ی نقشه‌ها نقش‌برآب شد مدیریت غلط حوادث پس‌از انتخابات که می‌توانست فرصتی طلایی برای تضمین آینده‌ی نظام و بیمه‌کردن آن برای دهه‌های بعد باشد و آشفتگی فضای سیاسی کشور باعث سرخوردگی بسیاری از مردم شده بود. از همان دوران بود که خیلی از فعالان سیاسی که تصمیم داشتند بواسطه‌ی حضور موسوی در انتخابات زیر چتر نظام جمهوری اسلامی بیایند، زیر رادیکال رفتند. و خیلی از رای داده‌های سرخورده از نتیجه‌ي اعلام شده انتخابات88 از اینکه مهر انتخبات دهم روی شناسنامه‌شان خورده پشیمان شدند. خیل عظیمی از نخبگان و فعالان سیاسی از کشور خارج شدند و دیگر دیدن وزرا و نمایندگان اصلاح‌طلب سابق در رسانه‌های فارسی‌زبان آنسوی آبها امری عادی شد.
از همان زمان بود که گفتمان‌های چپگرایانه که تا پیش از 88 در حاشیه بودند، دوباره با اقبال جوانان و دانشجویان و طیف‌هایی از تحصیلکردگان و نخبگان جوان روبرو شد. شاید اگر دستگاه امنیتی کشور خطر سوق پیدا کردن به این سمت و سو را درآن زمان و امروز می‌فهمید در سیاستش تغییر ایجاد می‌کرد. ضرورت این تغییر را سیاست‌مداران میانه رو و محافظه کار اصولگرا نظیر لاریجانی نیز فهمیده‌اند و آن را به سربازان امام زمان گوشزد می‌کنند! البته ذکر این مقال به معنی آن نیست که دستگاههای امنیتی باید به برخورد و قلع و قمغ جریان‌های سیاسی منتسب به چپ نو بپردازند بلکه آنچه مهم است فهم دلیل رشد مجدد این گونه از چپگرایی آنهم با فرمتی رادیکال است.
قوچانی و تیم‌اش اما پس از اینکه از آتش 88 بیرون آمدند و با آزادی از بند دوباره به نشر مهرنامه پرداختند، در پس پشت مقالات و مصاحبه‌هایشان لزوم قرار گرفتن  زیر چتر نظام و فعالیت قانونی و رسمی درچارچوب گفتمانهای رسمی و قانونی جمهوری اسلامی را تحت هرشرایطی بعنوان استراتژی اصلی خود مطرح کردند. این مشی سیاسی البته امری جدید نبود و اگرچه بسیاری درپیش‌گرفتن این مشی را ناشی از زندان و دوران بازجویی می‌دانند اما باید گفت که ریشه‌ی این نوع از رویکرد سیاسی و رسانه‌ای در سالهای پیش از 88 شکل گرفته.
رویکردی که خود قوچانی عنوان «راست مدرن» را برآن نهاده و بسیاری آنرا ورژن محافظه‌کارانه‌ی اصلاح طلبی می‌خواندند. جریانی که نه در جرگه اصلاح‌طلبان می‌گنجند و نه در جرگه‌ی اصولگرایان!اگرچه می‌توانند نقش لولا و حلقه اتصال بین این دو طیف را ایفا کنند.) زمانی هاشمی به عنوان مطرح‌ترین گزینه این جریان مطرح بود و امروز روحانی‌ست که به ایفای این نقش می‌پردازد.
شاید بتوان گفت که رئیس‌جمهور فعلی ما الگوی عملی همان ایده‌ی «راست مدرن» قوچانی‌ست. و از همین‌روست که امروز نشریات این تیم به حمایت تمام قد از روحانی می‌پردازند. اینکه امروز ظریف را با مصدق مقایسه می‌کنند و منتقدان عملکرد روحانی در حوزه‌های فرهنگی و امنیتی را کاسه‌های داغ‌تر از آش می‌خوانند، و سعی در تلطیف چهره‌ی رئیس‌جمهور در سفر به خوزستان دارند و برای مقابله با وطن امروز «پیروزی هسته‌ای» را تیتر می‌کنند، ناشی از باور به همین مهم است.
 در این رسانه‌ها (خصوصاً مهرنامه و آسمان) که چهره‌هایی تکراری برای مدتهای مدیدی‌ست بعنوان مصاحبه شونده و مقاله نویس بکار گرفته می‌شوند و افرادی نظیر عباس عبدی، فراستخواه، علوی‌تبار و برخی از روشنفکران دینی بعنوان صاحب‌سخن به طرح سخن می‌پردازند. نکته‌ای که فراستخواه رندانه در تبریک‌نامه‌ی خود بابت نشر مهرنامه به قوچانی گوشزد کرد و او آن را نادیده گرفت. رفتن به سراغ روشنفکران و صاحب‌نظرانی که بقول فراستخواه «سر در جیب فکرت» فرو برده‌اند، همتی‌ می‌خواهد که گویا این تیم با آنها سر مهر ندارد و راغب نیستند که این افراد در آسمانشان یادگاری بنویسند! درحالی که شناساندن بسیاری از این افراد که حال کم کم درحال ترک دنیای فانی هستند به نسل جدید می‌تواند ارزشی به مراتب بیشتری از قیاس ظریف با مصدق داشته باشد. علیرضا فرهمند و چندی بعد نورالدین نوری از همین افراد بود که متاسفانه در عین مهجوری در چند روز اخیر فوت کردند و اگر نبود همت شمس‌الواعظین و دعایی بسیاری از هم نسلان قوچانی هم او را نمی‌شناختند..
نگارنده قصد قضاوت در مورد این رویکرد را ندارد. کما اینکه حلقه‌ی بسته‌ی یاران قوچانی چندان مجال طرح بحث و نقد را به گمنامان نمی‌دهد. اما حقیقت آنست که به روح روزنامه‌نگاری مرادف با بیطرفی و گزارش واقع‌بینانه از اخبار و رخدادها است.
اگر بخواهیم بر سبیل واقعیت واقعیت قدم برداریم باید بپذیریم که دستاوردهای حضور روحانی در مصدر امور اجرایی کشور در بدایت امر اتفاق میمون و امیدوار کننده‌ایست. و گمان نمی‌کنم بجز غرض‌ورزان تندروی برانداز آنسوی آبها و اصحاب جبهه پایداری کسی بخواهد منکر مزایای انتخاب روحانی به ریاست جمهوری باشد.
همین که امروز ملاقات وزرای خارجه‌ی ایران و آمریکا به امری عادی بدل شده. آرامش و ثبات نسبی بر بازار حاکم شده و نرخ رشد منفی اقتصادی کشور کاهش یافته و زمزمه‌های حل بحران هسته‌ای بگوش می‌رسد، دستاوردهایی‌ست که دولت تدبیر امید در کمتر از شش ماه فعالیت بدست آورده است. بودند دولتمردان دوران اصلاحات که می‌خواستند این مسائل را حل کنند اما برخی از دستاوردهای روحانی در چندماه اخیر را در 8سال ریاست جمهوری خاتمی نداشتند. اینها حقایقی‌ست که از چشم بسیاری رای دهندگان جوان روحانی و سرخوردگان عصر دردناک احمدی‌نژاد ممکن است تاکنون پنهان مانده باشد و در این مقال برخی یا بهتر است بگویم اکثریت رسانه‌های اصلاح‌طلبان سعی دارند به ترفیع جایگاه روحانی در ذهن این افراد بپردازند. سختی این کار آنجاست که روحانی باید با کابینه‌ای بقول خود فراجناحی به این مهم دست یازد. نشاندن امثال جواد ظریف و معصومه ابتکار و ربیعی و نجفی و پورمحمدی و رحمانی فضلی برسر یک میز و وادار کردن آنها به همکاری همآهنگ با یک کابینه کار راحتی نیست. کاری که خیلی از اصولگرایان و اصلاح‌طلبان تند رو آن را محکوم به شکست می‌دانند. اما حقیقتا باید گفت روحانی تا به اینجای کار خوب از پس همآهنگی کابینه برآمده ولی مشکل جای دیگری‌ست!
مشکل به تضاد بین گفتمان رسمی حاکمیت از یک سو و گفتمان غیر رسمی نهادینه شده در جامعه از سوی دیگر باز می‌گردد. که دولت برای تثبیت وزن سیاسی خود مجبور است به موازنه‌ای هوشمندانه بین پایگاه اجتماعی خود و میزان نفوذ خود در حاکمیت دست یابد. متاسفانه تمامی روسای جمهوری در نهایت امر موفق به برقراری توازن در این حیطه نشده و مجبور شدند بین این دو یکی را انتخاب کنند. اما تلاش دولت روحانی برای برقراری این توازن به دلیل گسست روبه تزاید این دوگفتمان (رسمی و غیر رسمی) منجر به ایجاد تناقض‌ها و تضادهای بسیاری شده است. وقتی سخنان روحانی را که بسته به محفل و مخاطبان خود مطرح می‌کند کنارهم می‌گذاریم بسیاری از این تناقض‌ها آشکار می‌شود. بعنوان مثال رئیس دولت یازدهم از یکسو به تلاش برای رفع حصر موسوی کروبی و احترام به خواسته‌های منتقدین انتخابات 88 در لفافه ازعان می‌نماید و صحبت از لزوم آزادی‌های سیاسی را مطرح می‌کند و از سوی دیگر با نقد حامیان موسوی در سال 88 به تجلیل آنچه حماسه‌ی نه دی خوانده می‌شود می‌پردازد. ارائه و طرح اساسنامه‌ی حقوق شهروندی با رفتارهای غیر قابل دفاع برخی ارگان‌های دولتی ذیربط با نهادهای امنیتی و قضایی هم یکی دیگر از این تناقض‌هاست. این اختلافات بنظر در بین اعضای هیئت دولت هم وجود دارد از یکسو یک وزیر مدعی می‌شود که دولت قصد دخالت در پرونده‌ی حصر را ندارد و از سوی یکی از اعضای شورای عالی امنیت ملی برای تحقق این مهم از رسانه‌ها فرصت می‌خواهد. در بین نخبگان صحبت از وخامت اوضاع اقتصادی به‌خاطری «کاغذ پاره دانستن قطعنامه‌ها» بمیان می‌آید و در بین عوام‌الناس از «به زانو درآمدن قدرت‌های بزرگ مقابل ایران» سخن گفته می‌شود. در این میان گافها و سوء تفاهمهایی نظیر دویدن دنبال ماشین رئیس جمهور و قضیه‌ی وامداری آکسفورد از فیضیه را نمی‌بایست جدی گرفت اما تلاش برای رفع سنت‌های غلط به جای مانده از دولت قبل که مورد نقدحامیان روحانی نیز هستد (نظیر عریضه نویسی) و کمک‌های بی‌ضابطه‌ی چند ده‌هزار تومانی معضله‌هایی‌ست که در صورت رفع نشدن چالش‌زا خواهد شد. با اینحال می‌توان امیدوار بود روحانی در توجه به محرومان هوشمندانه‌تر از خاتمی عمل خواهد کرد.
اما متاسفانه در شرایطی که مجلس به‌جای نمایندگی افکار عمومی سعی در تحقق منویات جریان‌های تند رو و ایجاد موانع ناشیانه بر سر راه دولت را دارد (1) و تناقضات بین مطالبات مردمی و حاکمیتی نیز مسئله ساز شده، برخی از انتصابها در بسیاری از وزارتخانه‌ها با شعارهایی که وزیران آن وزارتخانه می‌دهند سازگاری ندارد. از سویی درحالی که بسیاری از وزرا هنوز در حال محک زدن شرایط برای اجرایی کردن طرحهایشان هستند و در مواجهه با رسانه‌ها شعارهای مردم پسند می‌دهند در عمل رفتاری متفاوت در پیش می‌گیرند. کما اینکه بسیاری بسیاری از وزرا نظیر وزیر ارشاد همچنان با روش کج‌دار و مریز و تاکتیک یکی به نعل و یکی به میخ به پیش می‌روند. و گاهی در این میان دچار افراط و تفریط هم می‌شوند.
اما با تمام این احوالات به سه دلیل می‌توان به آینده امیدوار بود. اول: انتصابهایی بجا و هوشمندانه‌ای که توسط رئیس جمهور و وزرا در برخی ارگانهای ذیربط‌شان صورت گرفته (چهره‌های نظیر ظریف، رئیس‌دانا، ابتکار ربیعی و حتی زنگنه) بعنوان وزیر و امثال مرادخانی‌ها در وزارت اشاد که عملکردشان می‌تواند تضمین شعارهای رئیس جمهور باشد.
دوم: برنامه‌هایی‌ که برای برگرداندن امور به روال عقلانی و منطقی وایجاد امکان برنامه ریزی در دست تهیه و اجراست و
با اجرایی شدنشان می‌توان به سطوح امن‌تری از فعالیتهای اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و حتی سیاسی دست یازید.
سوم: در پیش بودن انتخابات مجلس دهم می‌تواند از امکان شکنندگی سازوکار به کارگرفته شده توسط دولت روحانی جلوی‌گیری کند و امکان حرکت در مسیر راهبردی از پیش وعده داده شده را برای دولت روحانی مهیا سازد

تنها آنچه نگران کننده است  یکی همین تناقض‌های موجود در شاخص‌های حاکمیتی و مردمی گفتمان دولت تدبیر و امید است که روحانی سعی داشته آنها را ذیل چتر اعتدال و میانه‌روی گرد آورد. شاخص‌هایی که بسیاری از آنها تناقض‌ها و تضادهای ساختاری با دیگر دارند بنحوی که پذیرش یکی مستلزم نفی دیگریست! اما روحانی در طول 5 ماه گذاشته نشان داده می‌خواهد هر دو را داشته باشد. اگرچه کاریست صعب و شاید غیر محتمل.
عامل نگران کننده دوم برآیندهای فعالیت تندروهای داخلی و خارجی در تخریب دولت و کاهش نفوذ درون حاکمیتی و هدف گرفتن پایگاه اجتماعی دولت است. تدبیری که در دوران اصلاحات برای زدن پایه‌های دولت خاتمی و اصلاح‌طلبان به‌کار گرفته شد و جواب داد.
شاید از همین‌روست که تیم قوچانی و برخی نشریات اصلاح اینگونه آسیمه سر به حمایت تمام قد از روحانی و مردانش همت گمارده‌اند اگرچه به رغم قابل پذیرش بودن این نگرانی باید پذیرفت که این جریان رسانه‌ای در دو مورد دچار افراط شده‌اند. یکی به چالش کشیدن منتقدین عملکرد دولت دراین چندماه با اطلاق صفت‌هایی نظیر «کاسه داغ‌تر از آش» خواندن این افراد و چسباندن مهرواپسگرایی بر پیشانی آنها و ترساندن آنها از بازگشت به دوران تلخ دولت محورورز است و دیگری افراط در حمایت از دولت و کنار گذاشتن اصل بیطرفی در کار رسانه‌ایست. شاید برای بسیاری روزنامه‌نگاران جناحی این مهم قابل هضم نباشد اما به زعم نگارند اصحاب رسانه و حتی حامیان جریان حاکم (در صورت باور داشتن به شایستگی این جریان و قابل دفاع بودن عملکرد آن) می‌بایست با به دست دادن گزارش‌های واقعبینانه و تحلیل‌های معقول قضاوت را به مردم بسپارند. نه اینکه به نحوی که (شائبه سفارشی بودن رپرتاژها را ایجاد می‌کند) خود روایت کنند و بعد از روایتی یکسره حمایت آمیر به جای مخاطب بر جایگاه قضاوت بنشینند و این مهم میسر نخواهد بود مگر با ارائه‌ی تحلیل‌هایی واقع بینانه و مبتنی بر مطالبات مردم و منافع جامعه نه   
تحلیل‌هایی از سر تهییج و تعجیل. اینکه تک جمله روحانی (من سرهنگ نیستم) به عنوان کلید واژه در سرمقالات قوچانی دیده می‌شود نمی‌تواند مابه‌ازای متقنی برای شکل‌دهی تئوریک و پراتیک به جریانی سیاسی و صاحب قدرت باشد. اگرچه محق بودن مدتهاست که در چارچوب مطالبات و پراتیک سیاسی جامعه‌ی مطرح شده و تاحدودی منتظم گردیده است اما صرف حمایت از حقوق‌دانان نباید به زیرپا گذاشتن «حق» منتقدین منجر شود..

----------------------------------------------------------

1- یکی از نمونه‌های ناشیانه بودن این مانع‌تراشی را می‌شد در فرآیند رای دهی به وزرای روحانی به وضوح مشاهده نمود. در جریان این فرآیند که گمان می‌شد چهره‌هایی نظیر زنگنه و یا ربیعی به دلیلی نزدیکی به خاتمی و هاشمی رای نیاورند در همان دور اول به مجلس راه یافتند و در عوض تعیین وزیر وزارتخانه‌ی غیر سیاسی‌ای نظیر وزارت ورزش و جوانان چندین بار تکرار و به نحو بی‌سابقه‌ای تکرار شد. علت این مهم در داشتن درک غلط از محل‌های بسط و شکل‌دهی پایگاه اصلاح‌طلبان نهفته است. براساس درک اولیه نمایندگان وزارتخانه‌های علوم و آموزش و پرورش حیات خلوت جریان اصلاح طلبان است و آنها می‌خواستند با جلوگیری از ورود منفرد و نجفی از این مسئله جلوگیری کنند. این درحالی‌ست که پایگاه اصلاح‌طلبان در بین طیف دانشجو و فرهنگی و تحصیلکرده بیش و کم تثبیت شده و نسبت به جریان اصولگرایی ارجحیت دارد. بنابراین راه نیافتن اولیه اصلاح‌طلبان به این وزارتخانه چندان که می‌نمود نمی‌توانست به رغم تمام اهمیتش حیاتی باشد. درحالی که انتخاب نزدیکترین چهره به سید محمد خاتمی یعنی ربیعی به عنوان وزیر رفاه و رای دادن احتمالا غافلانه نمایندگان به این چهره‌ی اصلاح‌طلب در صورت توفیق وی در ماموریتش در دوران وزارت می‌تواند به ترمیم و بازیابی پایگاه اصلاح طلبان در بین طبقات کارگر و دهک‌های پایین و دور از مراکز کشور منجر شود. چیزی که تنها بعضی از نمایندگان سابقه‌دار و باتجربه‌تر برآن واقف شدند. اما خوشبختانه یا متاسفانه ربیعی به رغم اهمیت وزارتخانه‌ی تحت امرش و ارتباط مستقیم این وزارتخانه با پرونده‌های جنجالی مرتبط با دولت قبل (پرونده مرتضوی و بابک زنجانی) که حساسیت‌های زیادی را می‌توانست داشته باشد، بقول عوام تابحال گزک دست مخالفان نداده و با عملکرد بدون حاشیه درحال انجام مسئولیت خطیر خود در این وزارتخانه است.

محمد تاج‌احمدی
نهم بهمن 92 
.
  • Digg
  • Sphinn
  • del.icio.us
  • Facebook
  • Google
  • Furl
  • Reddit
  • StumbleUpon
  • Donbaleh
  • Technorati
  • Balatarin
  • twitthis

0 comments:

 
ساخت سال 1388 سکوت.قدرت گرفته با بلاگر تبدیل شده به سیستم بلاگر توسط Deluxe Templates. طراحی شده بوسیله Masterplan. . بهینه شده برای سیستم فارسی مجتبی ستوده