Saturday, September 30, 2006

انگار نه انگار!


یك آینه هم تشنهء خندیدن من نیست
وقتی كه كسی منتظر دیدن من نیست
بیگـــــانگی از پردهء این پنجــــره پر زد
اما خبــــــری در پس پاییدن من نیست
انگـــار نه انگـــــار خـــــــدا آدمـمــان كرد
در یكنفــر اندیشهء پرسیـدن من نیست
من غنچــــــه ترین حادثهء كوچهء دردم
افسوس كسی در هوس چیدن من نیست
ــ هی موجیِِ امواج گل واشدهء عشق
چشمت به تماشای پلاسیدن من نیست...
بگذار كه زنجیر كند شب نفســــــم را
وقتی نفسی غیرت شوریدن من نیست
آی ای دل مجنون شده ام! عابر پاییز!
چیزی به زمستان و به خشكیدن من نیست...
ادامه مطلب

Wednesday, September 27, 2006

بی ستاره

میان اینهمه شب فرض کن ستاره نداری
میان سینهء من نیز یادواره نداری؟

میان اینهمه سینه که بی ستاره ء اشکند
تو غصه میخوری از اینکه یک ستاره نداری

نجیب من ! تو بجایش پر از ترانه دردی
تو بغض . اشک . غزل . روح تکه پاره نداری؟!
ادامه مطلب

Sunday, September 24, 2006

گذشته ها

میخواهم به خدا بگویم

زمین را تند تر بچرخاند.

شاید اینطوری بالا بیاورد

همه گذشته ها مان را!!!!!!!
ادامه مطلب

Friday, September 22, 2006

کوچه شهید گنجشک !!!

امروز سی ام شهریور سالروز تولد فریدون مشیری بود. شاعری که با مردم بود و برای مردم شعر میگفت. خیلی ها بودند و هستند که آثار اون رو بدلیل همین عامه پسندانه بودن و ساده گی جزو آثار سطی و معمولی به حساب می آورند.در حالی که اگر شخصی چنین نظری بخواد در مورد فریدون مشیری بده معلوم هیچ شناختی از شعر اون نداره. اشعار فریدون در عین سادگی سرشار از مفاهیم و مسائل عمیق و بحث برانگیزی بوده که برای درک شدن توسط همه مردم اونها رو به زبان ساده بیان کرده.
از تمام این حرفا هم بگذریم به نظر شخص من پیچیده نوشتن خیلیراحتتر از ساده نوشتنه. اگه یه نویسنده یا شاعر بخواد مفهوم مورد نظر خودش رو به زبان ساده بیان کنه احتیاج به خلاقیت فطری و استعدادی داره که اونو به این هدفش برسونه. خب شاید دید اکثریت مردم ما به شعر و حتی موسیقی یه دید سطحی و پیش پا افتاده است. که تو این شرایط هنرمندایی مثل فرویدون مشیری میتونن به بهبود این وضعیت و ارتقاع سطح نگرش مردم نسبت به هنر کمک بکنند. چرا که لازمه اینکار خلق آثاری سرشار از مفاهیم و معانی غنی و عمیق در عین ساده بودن متن شعر درواقع پ آرمان نویسنده یا شاعر برای خلق این آثار باید ساده نویسی باشه. تا بتونه گامی در جهت ارتقای سطح فکری مرد برداره. ولی خب شما هم بهتر از من میدونید که هیچوقت " یه دست صدا نداره " و اما شعر امروز
دو کار کوتاه :

1_ محمد جانباز 20 درصد است

او

یک یک پنجم خودش را

خمس داده

2 _ برگ ها زود تر از موعد

به زمین افتادند

-------- تقصیر سنگها نبود ----------

تشخیص بچه ها

از سرباز ها مشکل تر بود.

که گنجشکی اشتباهن شهید شد

شهرداری نامگذاری کرده
)
کوچه های شهید داده را

و نام کوچه ما :

گنجشک است
ادامه مطلب

Thursday, September 21, 2006

آبستن پروانه ها باش

تو
که بجای پرواز زمین را از خود دور میکنی
چ چگونه میخواهی
آب آبستن پروان هایی باشی
ک
ه که یک پایشان لب گور است؟

با همان دستهای آسمانی
پ پروانه هایت را به خاک بسپار

تا تا بوی هرچه پرواز است
ز مین را پر کند
ادامه مطلب

نجابت گوساله ها

در آبها
گاهی
گوساله از ماه روشنتر است
ن نیمی در آب نیمی در خشکی
گاهی
گلی چقدر وحشتناک
ا ز از پشت پنجره ء کثیف به باران خیره است

م می روم بخوابم در چاله ای که کوهی را در خود جای داده است
و به هیچ فکر نمی کنم
حتی اینکه گاهی چقدر
گ گلی وحشت ناک گاوی معصوم را میخورد
ادامه مطلب

Sunday, September 17, 2006

تو را ترانه دیدم

تو را نه در کنارم نه در کرانه دیدم
تو را نه در گذار از شب بهانه دیدم
تو را نه شکل فریاد نه حرف رفته از یاد
تو را نه در گذشته نه در زمانه دیدم
تو را عطر باران به باغ سرخ ایمان
تو را به خاک امید چویک جوانه دیدم
در آسمان واژه حریر ناب شعری
تو را حضور احساس در این ترانه دیدم
در انهدام تبعید در سوگ مرگ خورشید
تو را در التهاب شب آشیانه دیدم
از منظر نگاهت هر گز گذر نکردم
حرفی که در سُرایش سِرَ ترانه دیدم
از پای بست عمرم تنها تو را چو نوری
در ذهن لحظه هایم یک جاودانه دیدم
در امتداد سرخ خط غروب خورشید
تو را در آن حرارت چه عاشقانه دیدم
ماندی غزلواره ام در چشمت آواره ام
برای معراج دل تو را نشانه دیدم
ادامه مطلب

Saturday, September 16, 2006

ترانه ای که بوی فاصله میدهد

قضاوت در مورد خوب یابدش با شما. میپرسین چی رو میگم ؟ خب معلومه شعر ها و ترانه هامو که از این ببعد اینجا مینویسم . فقط اینو بگم که این نوشته ها به درد هیچکس نمیخوره اگه کسی خواست ازش استفاده کنه قبلش به من بگه . فکر نمی کنم کار سختی باشه. یه موقع سوء تفاهم نشه ها . آخه قبلا این اتفاق برام افتاد اون هم برای ترانه ای که آقای م.آ برای آلبومش از ما یه جورایی دزدید و بعد به نام خودش ثبت کرد. تا این فرهنگ کپی رایت بین مردم جا نیفته همین آشه و همین کاسه
فاصله
اگه یه روز فاصله ی منو خدا کمتر میشد
یا گه دستای زمین یه ذره عاشقتر میشد
اگه یه شب تو نور ماه سر به ستاره میزدم
به قلب خسته ی خودم سری دوباره میزدم
میشد واسه غربت دل دوباره فکر چاره کرد
وصیت زمستونو خط زدو پاره پاره کرد
میشد تو یاس و بی کسی حتی به دلخوشی رسید
میشد توی اوج گناه نور رخ خدا رو دید
از اینکه حرفای منو حتی منم نمیشنوم
با شک و اطمینان شب تیری تو ظلمت میزنم
دیگه داریم نزدیک میشیم به روزای مرگ زمین
تا بودن آدمکها زندگیمون یعنی همین
اینجا ردیف شعر من دشمن این آدمکهاست
کوچ ترانه های من حسرت این ثانیه هاست
حالا طراوت شبو به روز روشن نمیدم
دلخوشی این شدنو به مرگ بودن نمیدم
چشمای انتظار من به ساعتا خیره شدن
ناله ی بیقراریهام به نفسهام چیره شدن
دیگه سکوتو میشکنم تا ناز چشمات ببینه
که من همون کسی شدم که به دل تو میشینه
محمد تاج احمدی 17/4/1385
ادامه مطلب

Friday, September 15, 2006

وجز این چیزی نیست و من نیز مثل همیشه که بودم هستم

جز این چیزی نیست که مثل همیشه که بودم هستم

گفتگو با منم . منی بود که رفت.
(خواندن این شعر برای زیر هیجد ساله ها و حزب اللهی ها ضرر دارد)

- نمیدانم چرا دستم موقع نوشتن میلرزد
- نه حالا میدانم.
- چون عزا دارم.
- با امروز من هفت روز و هفت سال است که من عزادارم
- عزادار تواحمق
- وهفت این مقدس نحس برایم گران تما م شد.
- پس فکر کنم فهمیده باشی
- که من بد شانس ترین آدم دنیا هستم
- تنها آدمی در دنیا که زخم خورده مقدس نحس است هفت
- میفهی
- به خدا اگر فهمیده باشی

سکانس بعد ( لوکیشن بازیگر در حالی که روی یک صندلی لهستانی نشسته است و روی یک میز چوبی مینویسد. برداشت اول و آخرم یکی شد.برداشت همه از من بد است همه برداشت های من نیز بد است):
- - هیچ مییدانی که مردی؟
- برای من که هفت روزو هفت سال است زندهِ تو نیستم
هیچ میدانی که رفتی؟
- از جایی که یک هفت ثانیه را حتی نتوانستی در آن ماندگار شوی
- قلبم را میگویم
- - امروز تصاعد را بر حلقه دار آویختم
- - مقدار ازدیاد عشق تو بود آخر که با الهام از آن خدابیامرز زیاد میشد
- - اه تو چقدر گیجی تصاعد خدا بیامرز را میگویم
- - واز چشمان تو گریختم
- و به جایی که مسیح هم از آنجا گریخت رفتم
- ولی برای من از بودن در مقابل چشمان تو بهتر است
- - صلیب را میگویم
- - تازه میخواهم امشب که شب جمعه هم هست دو کار خیر انجام دهم
- 1- درونش بگذارم آنقدر که پرده پاره شود
- 2- و هم بکشمش
- - پس روی تخت خوابیدم لخت و عور مثل همیشه که بودم

- برای 1- پایم را در راهم بگذارم و پرده عصمت شرم را پاره کنم
- برای 2 – تظاهرم را بکشمش

- و تا کار دستم نداده و آبش در نیامده بروم (پای آبرو در میان است!!!!!!!)

- اشک چشمم را میگویم از مقابل چشمان تو!!!

از اینکه با ذهنت بازی کردم نخند – بیچاره از همه جا بیخبر!!
این یک سوگنامه است
- این سکس شعر نبود یا این شعر سکس نبود
ولی بدون هیچ نه ماه انتظاری و تنها با یک روز یا بهتر بگویم یک لحظه دردناک خارج شد از من فرزند این همآغوشی دردناک!!
- فکر میکنم آن روسپی که رفت
اولین پدری باشد در جهان که زن است

- و فکر میکنم منی که زخم خورده نحسیت هفت شدم
اولین مادری باشم در جهان که مرد است

- و تو که این قصه را میخوانی حق نداری بکنی

- حتی اگر زن باشی و آلت مردانه هم نداشته باشی
باز میتوانی بکنی و لی مجرم شناخته میشوی و باید اعدام شوی
- کردنش به دردسرش نمی ارزد می بینی ؟
چون اصلا ربطی به آلت تو ندارد
- خنده هایی را میگویم که از جنس مسخَّر مسخره کردن است
نمی گویم معشوقه ام را – نه خطش میزنم محبوبه ام را
- چون گریه اش میگیرد.
- اما امروز میخواهم باز هم بدهم
- (شما که این شعر را مخوانید و از ماجرا خبر دارید به کسی نگویید. چون اگر بفهمند او را وبال من خواهند کرد)
تازه فکر بدنامی راهم نمی کنم
چون همین یکبار را میدهم
تازه شما هم که مرا لو نمیدهید.
- پس من میدهم

بچه حرامزاده ماورایی و نامملموس اش را به خودش
عجب رابطه ی سکر آور ولی مسخ کننده ای بود

- اما هنوز هم نمیدانم
نمیدانم کجایی این مرگ آشویی لذت داشت
- تو میدانی؟

محمد تاج احمدی
31/ 5 /85 (سالروز تولد خودم این شعر را نوشتم)
اصلا هم زیبا نیست
شعرم را میگویم !!!!!
راستی این جز جزیی از آن نیست. یک وقت اشتباه نکنید!-
این جز شعرم را میگویم نیست.
این جز پی نوشت مثل همیشه که بودم است و جز این چیزی نیست
آری
وجز این چیزی نیست و من نیز مثل همیشه که بودم هستم

ادامه مطلب

Monday, September 11, 2006

اگه خدا بخواد یعضی ها سنگ جلوی پای ما نندازن اومدیم که بمونیم خب تو این مدتی که نبودیم وبلاگ قزوینی راه اندازی شد نمی دونم قضیه انجمنوبلاگ نویسان به کجا کشید آقای خدابخش آقای اشتری یا نویسنده وبلاگ نیلوفر هنوز هستن یا رفتن.در هر صورت اگه هستن که خوشحال میشیم با هاشون بلاگیم اگه هم نیستن که امیدوارم هرجا هستن خوش باشن.علی ایحال من تصمیم گرفتم تو سری جدید شعر ها و ترانه هام رو پابلیش کنم و اگه قابل بدونن به نقد یا تحلیل آثار موسیقی بپردازم .تا ه پیش آید. راستی باید خدمت اون دوست عزیزی که هم از وبلاگ من هم از وبلاگ خودش تعریف کرد عرض کنم بله من با ایشان یه نسبت فامیل دارم.منتها خواب زیاد نزدیک نیست.
ادامه مطلب

Sunday, September 10, 2006

اطلاعيه جديد

با سلام خدمت تمام خوانندههايي كه از من به عنوان نويسنده اين وبلاگ نا اميد شده بودن.يه خبر بد آوردم به شما نه!
به همونايي كه دوست ندارن اين وبلاگ آپ ديت بشه به كوري چشم اون آدمها از اين به بعد اين وبلاگ هفته اي 2 دفعه به روز ميشه و در ضمن پستهاي انگليسي هم داره! اين يكي ديگه خيلي با كلاس بودا نه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
اميدوارم كه خدا به ما توفيق بده كه به شما خدمت كنيم (كپي رايت - رضا مارمولك).ازهمين امشب استارت ميخوره به تمام مشتركين خبر نامه وبلاگ هم اطلاع خواهم داد.
C u L8ER
ادامه مطلب
 
ساخت سال 1388 سکوت.قدرت گرفته با بلاگر تبدیل شده به سیستم بلاگر توسط Deluxe Templates. طراحی شده بوسیله Masterplan. . بهینه شده برای سیستم فارسی مجتبی ستوده